ای که ابروی کجت میزند خنجر به ماه
شاهشاهان جهان کی میرسی از گرد راه
از فراقت خسته ام همچنان دلبستهام
رنگ رویم از غمت گشته زر چون پر کاه
در فراقت آتشم روزگارم تیره و تار
همچنان خاکسترم، روسیاهم روسیاه
آنقدر لایق نیم، تا شوم من خاک ره
میل کویت میکنم چون غباری گاه گاه
گر سرا پا ناکسم، لیک چون من عاشقم
در تمنای دلم کی کنم من اشتباه